مهدی یارمهدی یار، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه سن داره

آبنبات خوردنی مامان و بابا

اولین حرفهای آقا مهدی یار و دندون درآوردن

سلام عشق مامان،از وقتی اومدی تو زندگی من و بابایی زندگیمونو شیرین کردی منکه روزا مثل برق وباد برام میگذره.از پنج ماهگی هروقت به لبای مامان نگاه میکردی مامان و بابا رو باحرکت آهسته برات میگفتم تا یاد بگیری،شماهم لبات و تکون میدادی ولی نمیتونستی چیزی بگی تا 5روز پیش یعنی هفت ماه و ده روزگی شما که شروع کردی به گفتن مَ مَ بَ بَ اومَ اوبَ. فدای پسر باهوشم بشم که اینقدر سریع یاد گرفتی. دووووووووووووووووووووووووووووووست دارممممممممممممممممممممممممم   راستش وبخوای اولش باورم نمیشد فکرمیکردم یه صداهایی درمیاری بعدیه مدتم یادت میره،اطرافیان که گفتن باورم شد.   ملوسک مامان دیروز بعد اینهمه اذیت شدن و،بهانه گیری کردن و این چند روز آ...
30 دی 1393

زمستان گرم

سلام هستی مامان امسال سال گرمی بود.امروز دوازده دی ماه،زمینا خشکه و هواگرم.هرسال 13آبان برف میومد اما امسال اینجا هنوز برف نباریده و هوامثل اول پاییز گرمه.بیا با مامان و همه بچه ها دعا کنیم برف بباره تا آلودگی هوا کم بشه و رودخونه ها پر آب بشن. الهی آمین. وقتی بابایی میاد پیشت میشینه و باهات بازی میکنه مامانی هم به کاراش میرسه.وقتی حوصلت سرمیره و میخوای گریه کنی بابایی بغلت میکنه و تو خونه میگردونتت.میبرتت پیش آینه خیلی دوست داری به عکس بابایی تو آینه نگاه میکنی و یا میخندی یا به لباش با دقت نگاه میکنی و لبای خودتو بالا پایین میکنه انگار میخوای تقلید کنی بعد به خود بابایی نگاه میکنی و میری تو فکر که اینا یکین یا دوتان؟؟؟؟؟؟ مامان فدات بش...
12 دی 1393
1